loading...
سیله راکی
بر و بچ بازدید : 2350 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)

قبل از پرداختن به تبار و نژاد بختیاری و طایفه راکی لازم است خلا صه ای از تبار ایرانیان و آریائی ها ارائه گردد :

 

تبار و نژاد ایرانیان :

 

هند و اروپائی ها که بودند ؟ 

 

از قدیمی ترین اسناد مکتوب که سخن از هند و اروپائی رانده کتاب تاریخ هرودوت ( پدر تاریخ ) است .

 

خلاصه مطالب تاریخی در مورد هند و اروپائی به این صورت است : مردمانی که بعدا به نام هند و اروپائی معروف شدند از گذشته ای نا معلوم در گستره ای به وسعت از جنوب سیبری تا شمال قفقاز زندگی میکردند و به دامدار مشغول بودند حدود ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ سال قبل از میلاد به علتهای نامشخص و شاید به علت سرمای شدید غافلگیر کننده و کم شدن علوفه و غذا با تقسیم شدن به دو گروه از یکدیگر جدا شده و به دنبال مراتع بهتر برای دامهای خود در ۲ مسیر مختلف به را افتادند .

 

الف : شاخه اول ( اروپائی ) که به سمت غرب حرکت کردند و به اروپا وارد شدند که مردم کشورهائی از جمله آلمان - اتریش - اسکاندیناو ی مثل سوئد - نروژ - دانمارک و ایسلند و نرمن های فرانسه و قسمتی از مردم انگلیس و ایتالیا و .... از این نژادند . 

 

ب : شاخه دوم ( هند ) که به هند و ایرانی معروف شدند ابتدا در کنار رود جیحون و در آسیای میانه امروزی سالها با یکدیگر زندگی کردند و دارای زبان و آئین مشترک بودند ولی در حدود ۳۵۰۰ سال قبل یعنی حدود ۱۵۰۰ قبل از میلاد از یکدیگر جدا شده و به دو گروه ذیل تقسیم شدند:

 

 ۱ - گروه اول (ایرانی) که خود را آریائی یعنی نجیب مینامیدند وارد فلات ایران شدند که به اقوام ذیل منشعب میشدند : 

 

الف : مادها در شمال غربی یعنی محدوده آذر بایجان - کردستان و همدان امروزی ساکن شدند و توسط دیااکو اولین حکومت آریائی را در ایران تاسیس کردند .

 

ب : پارس ها در جنوب ایران یعنی محدوده فارس و خوزستان امروزی ساکن و همسایه ایلامی ها شدند . پس از گذشت سالیانی بومیان ایران از جمله ایلامیان در قوم آریائی مستهیل شدند و نهایتا در سال ۵۵۰ ق م پارسها به رهبری کورش کبیر توانستند بزر گترین امپراتوری جهان باستان (هخامنشیان) را پایه گذاری کردند.

 

ج : پارت ها در شمال شرقی یعنی محدوده خراسان امروزی ساکن شدند و با بیرون راندن جانشینان اسکندر حکومت مقتدر اشکانی را پایه گذاری کردند . ( البته برخی از مستشرقین غربی متاخر پارت ها را از سکاها میدانند که سکاها نیز از نژاد هند و اروپائی هستند ضمنا این مستشرقین ورود پارت ها را به ایران با ماد و پارس در یک زمان نمی دانند.)

 

۲ - گروه دوم (هندی) نیز از دره خیبر در افغانستان امروزی گذشته و وارد سرزمین پهناور هندوستان امروزی شدند وپس از مدتی بر بومیان هند (دراویدی ها) فائق آمده خود را نجیب و آنها را نجس انگاشتند و جامعه ای با کاست شدید طبقاتی را بنا نهادند و امپراتوری هائی از جمله (موریا) چندرا گوپتا و آشوکا .... را تشکیل دادند و تا سالها نیز زبان و باور های این دو گروه یعنی ایرانی و هندی نز دیک به یکدیگر بود .

 

تبار بختیاری ها و طوایف آن از جمله راکی :

 

به استناد اسناد و کتب تاریخی گذشته در مورد تبار بختیاری نظریه های متعددی وجود دارد که سه نظر معتبر تر را ذکر مینمائیم :

 

۱ - گروه اول مورخینی که بختیاریها را بصورت خالص از مردمان آریائی نژاد میدانند که با هیچ نژاد دیگری اختلاط نداشته اند برخی از این مورخین آنان را از شاخه پارس و برخی قوم کرد و لر را در مجموع و بختیاری را از آن جمله از قوم ماد میدانند. از جمله این مورخین لوریمر شرق شناس در کتاب لهجه شناسی بختیاری آورده است که " از لحاظ فکری وجسمس و از نقطه نظر عادات همه گونه دلیل در دست است که معتقد شویم بختیاری ها از لحاظ نژاد ایرانی و کاملا اصیل هستند و با پناهگاه کوهستانی که داشته اند نژاد آنها از حمله عرب مصون مانده و بخوبی معلوم میشود که بختیاری های امروز فرزندان همان نیاکانی هستند که آن سرزمین را از قرنها پیش در اختیار خود داشته اند " .  

 

۲ - گروه دوم مورخینی که بختیاری ها را از نسل عزاادوله بختیار دیلمی پسر احمد معزالدوله فاتح عراق و بغداد در زمان خلافت عباسی و از خاندان آل بویه میدانند که کتاب تاریخ بختیاری سردار اسعد به این نظریه اشاره دارد . البته آل بویه نیز از نژاد آریائی بوده اند .

 

۳ - گروه سوم از جمله مستشرق معروف پروفسور گریشمن فرانسوی بختیاری ها را آریائی - ایلامی معرفی میکند و آنها را حاصل اختلاط این دو گروه میداند و در کتاب خود میگوید: " من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته ام مگر اینکه عیلامی را یافته ام" .

 

طایفه بزرگ و پر افتخار راکی نیز همانند اکثر طوایف بختیاری از نژاد اصیل آریائی میباشد . طایفه راکی یکی از طوایف بزرگ شاخه هفت لنگ ایل بختیاری و از شاخه بابادی باب می‌باشد.

 

 

پراکندگی جغرافیائی طایفه راکی:

 

ییلاق این طایفه، در منطقه زیبای تنگ گزي و در کنار زاینده رود که به زبان محلی آب گزی نامیده میشود قراردارد ودهات عمده راکی درييلاق { احمد آباد - گرم دره ( دره گرم عليا و سفلي ) - قلعه مشهدي آقاعلي شجاعي ( کوگانک ) - و كيكاووس و آبخره } ميباشد كه در تابستان ها تعدادي ازخانواده ها دراملاك اجدادي خودمشغول كشاورزي ودامپروري هستندو عمده جمعيت ييلاقي اين طايفه در شهر هاي مختلف استان اصفهان و برخی نیز در شهرکرد ساكن ميباشند قشلاق آن‌ها، در دنباله خاک طایفه نصیر، بین راه مسجدسلیمان به هفتگل، تا قلمرو طایفه مکوندی... میباشد و دهات عمده راکی در قشلاق { یکمهه (علیا وسفلی) - چم فراق و بهرام آباد } در شهرستان مسجدسلیمان میباشدکه تعداد كمي از خانواده‌ها در املاک اجدادی خود مشغول کشاورزی و دامپروری هستند و اکثرا نیز زندگی شهری را انتخاب کرده‌اند، که در شهرستان مسجدسلیمان و اهواز و شهرهای دیگر خوزستان زندگی می‌کنند.البته امروزه خانواده هائی نیز در استانهای دیگر بخصوص تهران بزرگ والبرز و همچنین خارج از کشور سکنی گزیده اند.لازم به ذکر است که طایفه راکی و شهنی از اولین طوایف بختیاری بوده اند که از زندگی عشایری به یکجانشینی و سپس زندگی شهری روی آوردند که این امر بیشتر به علت استخدام در شرکت نفت در مسجد سلیمان ( به تدریج از حدودا ۱۰۰سال قبل) و یکی از پایه گذاران اولین بازار شهر مسجد سلیمان (بازار نمره یک) بازاریانی از تیره ارزانی وند راکی بودند .

 

تیره های طایفه راکی :

 

 کتب قدیمی تاریخ بختیاری اکثرا از ( ۵ ) تیره پر جمعیت تر راکی ( اولاد طهماسب خان -ارزانی وند -قاسموند - کلاوند و مدملیل ) نام برده اند و از معرفی تیره های کم جمعیت تر طایفه راکی خوداری کرده اند یا اینکه آنرا جزوی از تیره های دیکر محسوب کرده اند و در اکثر نوشته های جدید به آن استناد شده است . برای مثال تقسیم بندیهای ذکر شده در سایت های مختلف بختیاری به استناد همین کتب و با توجه به تر کیب جمعیتی آن زمان و بر اساس ساختار گذشته این طایفه است . امروزه طایفه راکی با توجه به گذشت زمان و افزایش جمعیت و استقلال تیره های کم جمعیت از تیره های پر جمعیت طبق آخرین ساختار واقعی و ملموس که مورد قبول همه بزرگان راکی است به هشت ( ۸ ) تیره تقسیم می‌شود به شرح ذیل :

 

 ۱- اولاد طهماسب خان     

 

 ۲- ارزانی وند

 

 ۳- قاسموند

 

  ۴- کلاوند     

 

  ۵- فردی وند

 

  ۶- اولاد کرم

 

  ۷- جاوند

 

  ۸- ذولفقاروند

 

{شایان ذكر است كه درگذشته نه چندان دور طايفه مدمليل يكي از تيره هاي پرجمعیت و مهم طایفه راكي بوده و در کتب تاریخی ازجمله تاریخ بختیاری سرداراسعد جزو تیره های راکی ذکر شده است كه نهایتا در زمان حيات مرحوم آسبزي مدمليل (كلانتر طايفه مدمليل) و حاج آجواد راكي (كلانتر طايفه راكي) با صلاحديد ايلخاني بختياري بصورت طايفه مستقلي درساختار ايل بختياري شناخته شد و از آن پس کلیه امورت و روابط آن با ایلخانی از جمله اخذ و پرداخت مالیات بصورت مستقل وزیر نظر کلانتران مدملیل انجام گرفته است امروزه طایفه مدملیل خود طایفه ای بزرگ و دارای تیره های متعدد است و بختیاریها آنرا طایفه ای جدا و مستقل از طایفه راکی میشناسند با این وجود هنوز نسبت های فامیلی فراوانی بایکدیگر دارند}.

 

همچنین تیره موزائی نیز در گذشته نه چندان دور از تیره های راکی محسوب میشد که امروزه اکثرا درخوزستان زندگی میکنند و نسبت به گذشته کمترین ارتباط را با طایفه راکی دارند . و تقریبا مستقل از راکی محسوب میشوند .

 

طبق ساختار کنفدراسیون ایل بختیاری که از قویترین و منظم ترین ساختار عشایری و قبیله ای جهان بشمار می آید هر کدام از طوایف بختیاری به اجزای کوچکتری (تیره - تش - کربو و خانواده ) تقسیم میشوند. 

 

مثال اول درمورد برادر بزرگوار آ هوشنگ قبادی :

 

ایل ======  بختیاری     

 

شاخه ====  هفت لنگ  

 

باب ====== بابادی باب 

 

طایفه ===== راکی       

 

تیره ====== اولاد طهماسب خان 

 

تش ====== اولاد آپرویز 

 

کربو ====== اولاد آ عباسقلی

 

خانواده ==== اولاد حاج آ قباد

 

مثال دوم در مورد نگارنده : 

 

ایل =====  بختیاری

 

شاخه ===  هفت لنگ

 

باب ====   بابادی باب

 

طایفه ===  راکی

 

تیره ====  ارزانی وند

 

تش ====  اولاد آشتی

 

کربو ====  اولاد فریدون

 

خانواده === اولاد مشهدی علی خون

 

 

 

تقریبا کلیت تقسیم بندیهای طوایف بختیاری ثابت است همانند نمودار فوق ولی در جزئیات این تقسیم بندی ها در طوایف مختلف بر اساس بافت چمعیتی و اصول پذیرفته شده همان طایفه متغییر است و با تغییرات جمعیتی هر چند دهه قابل تغییر است برای مثال طایغه راکی قبل از استقلال از طوایف راکی باب تیره محسوب میشده ولی پس از گذر زمان و با افزایش جمعیت جایگاهش در ساختار ایلی بختیاری به طایفه و تش های آن به تیره ارتقاء یافته است و....

بر و بچ بازدید : 105 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)

بختیاری

 

به پیرامن کوهساری بلند / دیاری است پر مایه و ارجمند

 

ده و بیشه و دشت و آب روان/ زمینی چو خورشید روشن روان

 

گرانبار کوهی بلند اختری/ سپهرافسری ایزدی گوهری

 

زیک سو به ماهی فروهشته یال/ وزان سوی بر ماه گسترده بال

 

همانا که آن مرز مینو سرشت / بود لختی از خاک خرّم بهشت

 

گریبانش از گوهر آکنده است/ عبیرش به دامان پراکنده است

 

در آن سرزمین کرده جای نشست/ نژادی جوانمرد و "ایران" پرست

 

دلیر و گرانست و پولاد خای/ سرافراز و بانام و جنگ آزمای

 

گه آشتی آب آتش نورد / چو دریای آتش به گاه نبرد

 

سواران شیرافکن و پیلتن / پدر بر پدر گرد و شمشیر زن

 

همه از در فرّ فرماندهی / پدید آور روزگار بهی

 

گروهی چو خورشید روشن گرا/ تباری چو خورشید روشن تو را

 

مر آن مرز را "بختیاری" است نام / که بادش جهان رام و گردون به کام

 

گر "ایران زمین" "بختیاری" نداشت /گمانم که از بخت یاری نداشت

 

همه مردمش گرد و شیراوژنند/ تو گویی مگر کوهی از آهنند

 

شبان گه زگردان گردون شکوه / فراگرد آتش به دامان کوه

 

شود انجمن های پرداخته / به آیین یزدانیان ساخته

 

سراید یکی مرد پاکیزه مغز / به شعر اندرون داستان های نغز

 

سخن از نیاکان فراز آورد / همان فرّ دیرینه باز آورد

 

سراینده چون برخروشد همی / دل شیر مردان بجوشد همی

 

زبانش پر از واژه ی "پهلوی" است  / زمینش پر از فرّ "کی خسروی است  "

 

بزرگانش از دوده یی پهلوان / هشیوار و دانا و روشن روان

 

من اینک از آن ایزدی گوهرم / که بر چرخ گردنده ساید سرم

 

نبینی به فرّخ نیکان من / به جز گرد تیرافکن و تیغ زن

 

مرا دوده از برترین گوهر است / نژادم ز خورشید روشن تر است

 

همان نامور یازده پشت من / کز آنان گران بار شد مشت من

 

سرافراز و با نام و کشورستان / ز "ایلام" تا مرز هندوستان

 

تو ای خاک پاکیزه آزاد زی / ز فرمان بیگانه آزاد زی

 

تویی مهد فرماندهان بزرگ / چراگاهت آبشخور میش و گرگ

 

نبردی تو فرمان "یونان و تور" / نماندی ز اورند دیرینه دور

 

ز کف تیغ رویینه نگذاشتی / همان فرّ دارا نگه داشتی

 

بسی دیده از آسمان روبهی / نشد بیشه ات از نرّه شیران تهی

 

اگر سوی آتشفشان خوانی ام /  وگر بر دم تیغ بنشانی ام

 

به نام تو سوگند و "ایران زمین" / که پیش تو بوسم فرمان زمین

 

زجان و جهان دوست تر دارمت / چسان دامن از دست بگذارمت

 

سوی ایزدان رهنمای منی / تو ای بختیاری خدای منی

 

مر آن مرز را بختیاری است نام  / که بادش جهان رام و گردون به کام

 

گر ایران زمین بختیاری نداشت / گمانم که از بخت یاری نداشت

بر و بچ بازدید : 42 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)

مراسم عید در ایل سیله

بزرگان روستا برای فرزندان خود تعریف کردند که اهالی روستا ومردمان ایل صداقتی خاص با هم داشتند وبه همدیگر بسیار احترام می گذاستند مخصوصا به بزرگترها از صداقتی که داشتند می گویند روز عید که می شد اکثر خونه ها در دل زمین کنده شده بود یا طوری بود که به راحتی می توانستند به پشت بام دیگری روند یا خونه ها حیاط یکی پشت بام دیگری بود .وکسی که عید گردی می کرد شال بزرگی داشت که از بالای خونه (دریچه)روی پشت بام شال را رها می کرد وبا اواز بلند می گفت  (هی شال اووید)شال اومد سال نو مبارک وصاحب خانه نیز مقداری قند یا نبات یا چیز دیگری  به عنوان عیدی در ان شال می گذاشت ومی گفت سال شما هم مبارک واین شال را بالا می کشید وهمین طور در خانه های دیگر اجرا می شد البته از خانه یزرگ ده شروع می شدعرض کردم قدر هم را می دانستند وبه بزرگترها احترام می گذاشتند وبعضی از افراد که شوخ طبع بودن زمانیکه شال می امد پایین از دریچه ذغالی  اتشی در شال فرد بی نوا می گذاشتند وتا شال بالا می رسید دمار از روزگار شال در می امد وسوخته بود وخنده از هر دو طرف بلند می شد.مردمان ان زمان جدا فرشتگانی بودند که دیگر برگشت زمان غیر ممکن است ( یاد باد آن روزگاران یاد باد)

امروزه با توجه به اینکه نعمت فراوان است ولی کو ان عقیده های مخلص وکو ان مردان فامیل خواه وکو ان احترام های بزرگ وکوچک هر گاه کسی کاری داشت همگی به کمک او می رفتند وبا همکاری هم مشکلات را بر طرف می کردند هر روزشان عید بود وعید شان هرروز صلح وصفای داشتند در ان خانه های گلی بی الایش خداوند روح تمامشان را رحمت کند

 

تاریخ بختیاری

سکنا گزینی ودوران شکوفایی (۷۰۰۰سال قبل از ظهور حضرت مسیح (ع)تا۷۰۰سال بعد از میلاد

آب وهوای مناطق مرکزی کوههای بختیاری زاگرس حکایت از آن دارد که شغل عشایر یکجانشین در این مناطق زراعت بوده است.مردمان نواحی زاگرس را بیشتر ایلات کوه نشین کرد ولر بختیاری وقشقایی تشکیل می دهند.

 

در اواخر سالهای۳۰۰۰قبل از میلاد مسیح (ع)گوتی ها از کوهستانهافرود آمدند ودر سرزمینهای پست بین النهرین سکنا گزیدند وپس از چندی به فتح بابل دست یافتند ولولوبی ها(لر)را دراین زمین از همسایگان گوتی ها می دانند وهر دوطایفه نژاد هند واروپایی داشتند گویند ۱۰درصد از سواران ارتش خشایارشاه افراد ایلی بودند.

 

طی سالهای ۹۴۹-۹۸۳فرمانروای وقت عین الدوله که از سلاطین آل بویه بود تشکیلات محلی طوایف بختیاری رامتحد الشکل ساخت وتقسیمات جدیدی را در این نواحی ومراتع ایجاد کرد.وبتدریج در زمان اتابکان (۱۱۵۵-۱۴۲۳)عشایر صاحب قدرت شدند.

 

با شروع قرن سیزدهم میلادی طوایف جدیدی از لرها به نام هزار اسب از لرستان بزرگ هجوم آوردند.که در بین ایشان دوقبیله عربی الاصل به نامهای عقیلی وهاشمی وهمچنین ۲۸قبیله دیگراز جمله بختیاری (مختاری)جوانکی وگتوند وجاکی ولیراوی وممسنی وغیره وجود داشت .سرزمینهای لرستان بزرگ در عهد اتابکان از شکوفایی ویژه ای برخوردار بود پایتخت ومرکز تجارت لرها در لرستان بزرگ شهر ایذه (مال امیر )بود.

 

دردوران سلطنت شاه طهماسب حدود سال ۵۲۹میلادی طبق نظر (نظر تربکو)بختیاریها به دو بخش چهارلنگ وهفت لنگ تقسیم شدند.یکی از دلایل این تقسیم اختلاف مقدار مالیات برای طایفه های مختلف بود.چون عشایر مالیات خود را به صورت اقلام جنسی می پرداختند.شاهسونها شتر وقشقاییها گوسفند وبختیاریهااز قاطرهای خود برای پرداخت مالیات استفاده می کردند.بختیاری ها نسبت به هر سه راس مادیان مالیات می پرداختند.ارزش هر مادیان در آن زمان نسبت به وضع اقتصادی بختیاری ها فرق می کرد.سهمیه مردم هفت لنگ از هر سه راس مادیان ۷پا ومردم چهارلنگ۴پابود.از مالیات لنگ دوازده هم یاگذشت می کردند یا از طوایفی که به بختیاری می آمدند پرداخت می کردند.

 

بعد از انقراض اتابکان صفویان روی کار آمدند صفویان سیاست(تفرقه بینداز وحکومت کن)پیش گرفتند وازنفاق بختیاریها سود بردند.شاه طهماسب یکی از خوانین لرستان بزرگ به نام تاج میر از طایفه استرکی را به عنوان سردار منطقه انتخاب کرد.که خان یاد شده  بعدها اعدام شد.جانشین وی میر جهانگیر بختیاری که بعد از وی به حکمرانی رسید.موظف بود که سالانه ده هزار راس قاطر در اختیار خزانه داری صفویان بگذارد .که به منظور روابط حسنه میان درباریان وبختیاریها میر جهانگیر لقب ایل بیگی دریافت نمود.

 

بعد از مرگ شاه عباس بختیاری ها برای اولین بار در کشمکش های اصفهان شکست سختی ازمحمود افغان خوردند که در این زمان فرمانده بختیاریها حسن خان بختیاری بود که حدود دو هزار نفر از افراد اوکشته شدند.مناطق بختیاری توسط افغانها ویران شد .پاشای موصل وعثمانیها از موقعیت استفاده کردند وهمه مناطق بختیاری را اشغال کردند.(سال ساخت قلعه افغان  در خانمیرزا وتل کندر در فلارد وتلی  در لردگان )

 

بعد به قدرت رسیدن نادر شاه بختیاری ها تحت رهبری علی مراد ممیوند(چهارلنگ)به مخالفت با دولت مرکزی پرداختند که نادرشاه در چند ناحیه به بختیاری حمله کرد وعلی مراد خان را اعدام کرد وحدود ده هزار خانوار(هفت لنگ.چهارلنگ)را از این نواحی به تربت جام خراسان تبعید کرد ودر عوض دو هزار خانوار کرد عشایر زنگنه کرمانشاه را به سرزمین بختیاری کوچ داد.وحدود ۴هزار نفر از افرادبختیاری را در قشون خود جای داد که تحت فرماندهی علی صالح وحاتمی خان در حمله قندهار رشادتها کردند که از این خانوارها بعداز مرگ نادر عده زیادی به موطن خود بازگشتند.

 

بعد از مرگ نادر علی مردان خان چهارلنگ موفق شد که حکمروایی مناطق جنوب غربی را بدست بگیرد.با همکاری کریم خان زند بخشی از حکومت صفویه(شاه اسماعیل سوم)روی کار آمد.که تکیه گاه آخرش تخت طاووس بود.که بعدها اختلاف علی مردان خان وکریم خان زند به قتل خان بختیاری منجر شد.ه وی بخشی از مردمان هفت لنگ را به قم وقسمتی از اهالی چهارلنگ را به فسا تبعید کردوگروگانهای بختیاری در قریه شاه عبدالعظیم نزدیک تهران محبوس شدند.وبعدها بیشتر افراد بختیاری در نزاع بین قاجار وزندیه به طرفداری از زندیه برخاستند.که با استیلای قاجاریه براوضاع خفقان جدیدی بر بختیاری سایه افکنده که بعدها شخصی بنام محمد تقی خان ازطایفه کیومرثی (چهارلنگ)به حکومت بختیاری رسیدوپس از اینکه والی اصفهان معتمدالدوله اورا به قتل رساند حسینقلی خان دورکی(هفت لنگ)قدرت را در دست گرفت.

 

توسعه قدرت حسینقلی خان هم مانند محمد تقی خان موجب تشویش خاطر شاه وقت وحکومت منطقه شد.ظل سلطان پسر ناصرالدین شاه والی اصفهان در جلسه سالانه اخذ مالیات در پاییز ۱۸۸۲میلادی حسینقلی خان را مسموم کرد.

 

قتل خان بزرگ موجب شورش در خوزستان وبختیاری شد وتا اواخر سال ۱۸۹۳چهارمحال وناحیه شرقی بختیاری غیر مسکون بود وعشایر وطوایف به روستاییان وکاروانهای که از اصفهان وشهرهای شمالی سفر می کردند شبیخون می زدند.

 

دوران خان وخان بازی (۱۸۴۶-۱۹۲۵)بود که وجود خانواده وایل نیز به عنوان مرکز قدرت قابل انکار نیست درست است که بختیاری همیشه حکومت خانها را بالای سر خود داشتند ولی باز هم این خانها بودند که با وجود گسترش قدرت خود در مسایل مختلف ایلی به یاری رعایا وزیر دستان خویش نیاز داشتند.

 

خلاصه با تمام بالا وپاینها خوانین بختیاری به خاطر اهمیت منطقه باج های زیادی از انگلیسیها گرفتند.

 

درزمان رضا شاه پهلوی (۱۹۲۵-۱۹۷۲)از حمایت انگلیس محروم شدند.وبعد از ناارامیهای بسیار رضا شاه فرمانداری بختیاری را به دست افسری از قزاق سپرد وتعداد زیادی از خوانین بختیاری رابه قتل رساند درسال(۱۹۳۳) 

 

که طبق گفته دیگارد از چهل خانی که به تهران دعوت شده بودند فقط ۱۲نفر برگشتند.پهلوی بعد از استیلا بر بختیاری ایلات را تخته قاپو کرد وبین سالهای (۱۹۲۶-۱۹۲۸)مردمان بختیاری خلع سلاح شدند.وحدود ۱۴هزار اسلحه از ایشان گرفته شد.وجغرافیای اداری بختیاری در سال ۱۹۳۶تغییر کرد واین محل به استانهای اصفهان وخوزستان پیوست.

 

با کوشش انگلیسیها در سال ۱۹۴۳مرتضی خان به سمت فرمانداری چهارمحال وبختیاری رسید.ودر سال ۱۹۴۹عبدالعظیم احمدی فرماندار شد وبا پشتیبانی بختیاریها از محمد رضا پهلوی در مخالفت با مصدق وایل قشقایی سبب شد که ازدواج ثریا با شاه انجام شود وبا متارکه ثریا با شاه در سال۱۹۵۸ وتبعید تیمور بختیار فرمانده ارتش ورئیس ساواک قرب ومنزلت خانهای بختیاری متزلزل شد.که بعدهازمینه ساز کلانترها شدندکه فکر جانشینی خوانین را می کردند وبالاخره خانها در برنامه اصلاحات ارضی برای همیشه خلع ید شدند.

 

 

 

چگونگی امرار معاش

مردمان ایل بیشتر با کشاورزی ودامداری روزگار می گذرانیدنددر قسمت جنوبی روستا چشمه ساران فراوانی بود که به چشمه علی پنا کشته وچشمه جمالی وچشمه اکبر معروف بودندوریز چشمه های نیز در کنار رودخانه از قسمت جنوبی اراضی سیله می آمد در جریان بود وعلاوه بر سیله روستاهای دیگر از جمله جوانمردی "خسروآباد"قلعه چه"بابا منصور"حسن هندو"قلعه افغان که هر یک به سهم خود که در زمان مالکین از قدیم الایام تقسیم شده بود امرار معاش می نمودند.

برروی این آب چشمه هفت آسیاب آبی درست کرده بودندکه این آسیابها به دست توانای مردمان ایل ومردان روستاهای همجوار(کربلایی شمسعلی منصوری رحمت الله علیه) ساخته شده بود وخودشان نیز تعمیرشان می کردند ومزدشان را از سهمیه ای که از آسیاب بدست می آمد برداشت می کردند.وازتمام خانمیرزا از زمان ساخته شدن آسیابها بار گندم وجو می آوردند وآرد درست می کردند.باهم ومردمان روستاهای هم جوار بسیار مهربان بودند.این آسیابها کم کم تخریب شدند وآخرین اسیاب تاسال۱۳۵۸به قوت خود باقی بود وکار می کرد تااینکه با آمدن آسیابهای موتوری این نیز تخریب گردید یاد مردان قدیم ونان آسیابی وآرد آسیابهای آبی به خیر وخدایشان بیامرزد همه رفتگان مخلص قدیمی را امیدوارم دوباره آن مهر ومحبت های مخلصانه وبرکت روزیها برگردد.

 

از آثاری که بجا مانده درزمانهای قدیم نیز خشکسالی گرفتار این منطقه شده بود چرا که سدی باساروج درست کرده بودند وآب را به تونلهای که در زیر روستا بود می آوردند ومردمانی که آنجابودند استفاده می کردند.

 

درآن زمان روستای سیله بهترین موقعیت جغرافیایی را داشت چرا که هم آب فراوانی داشتندوهم براحتی آرد تهیه می کردند ولی بعدها با حفر کردن چاه های آبی چون روستای سیله بر بلند ترین نقطه شیبدار خانمیرزا قرار دارد بامشکل کم آبی گرفتار شده اندوحفر چاه آب در این روستا جواب نمی دهد.

 

اکثر محصولات این روستا در زمان قدیم گندم وجو وشبدر وماش بودوالان زمانی که آب فراوان باشد لوبیا کشت می کنند ودر زمان کم آبی گندم وجو کشت می کنند.

 

از سال ۱۳۷۲شروع به کاشت درختان گردو کردند که اکنون برداشت می کنند وباغات فراوانی در قسمت شرقی روستا که اکثرا گردو می باشند وجود دارد.

 

آلات مورد استفاده در قدیم

 

گاوآهن یا به خیش:چوب بلندی که به آن دار خیش میگفتند وبوسیله طناب کلفتی(جفت)چوبی را که در گردن گاو های نر(ورزا) قرار داشت نگه می داشتند وبوسیله این دستگاه زمین را شخم میزدند.

 

برجیم:دستگاهی بود که بوسیله پره های آهنی فرورفته درچوبی محکم واستوانه ای شکل وتخته ای برروی آن بود برای نشستن وبه دو گاو متصل می کردن وبه صورت چرخش برروی محصولات (گندم یاجو ومحصولات دیگر) آنها را خرد می کردند.

 

وآلاتی مثل بیل وکلنگ واوسه گزی(هشت میله ای چوبی از جنس درخت گز) که برای باد زدن وپاک کردن محصولات از آن استفاده می کردند. بیزه وآرد بیز (دستگاهی برای پاک کردن محصولات امروزه الک نام گرفته است)

 

تاچه:گونی بزرگ که با استفادهاز پشم ساخته شده بود برای انبار کردن محصولات

 

توپو:وسیله ای بود دست ساخته زنان لر از گل سرشته شده به صورت استوانه ای بزرگ تو خالی برای انبار کردن گندم وبرنج وجو برای زمستانهای سخت در پیش رویشان

 

خیگ:از پوست حیوانات( بز )برای ذخیره کردن روغن وآب

 

جل وشله:جل لباس خران بود وشله وسیله ای برای نگهداری وحمل بار روستائیان

 

زین :وسیله برروی اسبان که مردان وزنان لر برآن می نشستند.

 

مشک وملار:

 

زنان روستا وقتی دام های خود را می دوشیدند پس از اینکه آتشی از هیزم درست می کردند وشیر را می پختند وپس از سرد شدن ماستی خوشمزه درست می کردند ومقداری از ان را مصرف کرده وباقیمانده را در پوستی که از قبل تدارک دیده بودند می کردند که به آن مشک می گفتند وسه چوب را بصورت ضربدری برپا می کردند(سه پایه) واین پوست به ان چوب ها آویزان بوده ویا تنهای وبیشتر مواقع دوزن از زنان خانه یا همسایه با خواندن اشعار (هلی هلی)که همان علی علی بود مشک را به این طرف وآن طرف می بردند تا ماست سفت شده وتبدیل به کره می شد. این هم روایت مشک وملار

 

ناگغته نماند چون یخچال نبود جایی را انتخاب می کردند که در سایه باشد که در زبان لری به ان(تل مشک اوی) گفته می شد ومشک های از دوغ وآب پر می کردند ودر زیر آن سایه یا تل مشک اوی می گذاشتند وهر کس تشنه می شد با کاسه ای از جنس روی دو سه پیاله ای نوش جان می کردند از ما که زود گذشت چه صفای داشت به قولی می خوردند ومی گفتند به به عین برف کوه ریگ است . نوش جانشان ویادشان گرامی

 

 

 

اعتقادات

اهالی سیله از نظر اعتقادی سرآمد عام وخاص می باشندبرای دین واعتقادات خود ارزش زیادی قائل اند کمتر کسی می توان یافت که نماز وروزه را انجام ندهد از قدیم الایام نیز چنین بود در زمان حکومتهای قبلی که توجه خاصی به دین ودیانت نداشتند اهالی ایل همچنان براعتقادات خود پایبند بودند.اکثرا با هم نسبت فامیلی دارند.واهالی ایل بخاطر احترام به همدیگر باید به خود ببالند .

به امامزاده ها زیاد متوسل می شوندبه امام زاده بابااحمد از فرزندان امام موسی کاظم که مدفن او در استان خوزستان محدوده لالی از توابع مسجد سلیمان می باشد.کسانی از ایل در زمانهای قدیم بودند وداستانهای می باشد .گویند

 

در زمانهای قدیم پیرزنی کوربود  وپسری کور داشت بنام مهری که روی خرمنهای کشاورزان می گشت وخوشه جمع می کرد شخصی زورگو بنام........ اورا کتک زد وخوشه هایش را پخش نمودپیرزن بیچاره پیرهن درید وبه بابااحمد متوسل شد گویند به غروب همان روز نرسیدکه شخص زورگو ازدنیا رفت.

 

از آن روز اعتقادات مردم وارادت آنها به امام زاده بیشتر وبیشتر شد.

 

مردمان ایل سیله  راکی که خود را بابااحمدی می نامنداز گوشت بزی که شاخ ندارد استفاده نمی کنند.چون اعتقاددارندکه امامزاده در زمانی که بزی را که شاخ نداشته به مردمان ایل داد که گوشتش را برآنان حرام وشیرش را حلال کرد .چند سالی را مردمان ایل با این بز گذراندند .بز بیچاره درب چادرهای همه اهالی میرفت وشیر میداد تااینکه فردی یا افرادی طمع در گوشت بز کردنندبز بیچاره را دور ازچشم  بزرگان ایل

 

 وامامزاده بردند وکشتند.اهالی دیدند خبری از بز نیست به پیش امامزاده رفتند وگفتندکه امام بز نیامده امام برروی تلی رفت وصدا زد(هلی هلی) یعنی بز بی شاخ ناگهان دیدنداز میان دیگهای غذا تکه پاره های بزبیرون می آیدوبطرف امام حرکت می کند.از آن روزدیگرگوشت این حیوان برمریدان امامزاده بابااحمد حرام گردید وهرگاه استفاده کنند حتما استفراغ خواهند کرد.(روایتی بود از بزرگان ایل که زبان به زبان گفته شد وشنیده شد)

 

هرگاه کسی بیمار می شد به این امامزاده متوسل می شدند.هنوز که هنوز است مردمان این روستا ارادت خود را به امامزاده ها ومخصوصا امامزاده بابااحمد دارند وهر ساله کمک های هنگفتی به آستان امامزاده می کنند ازماشین وفرش گرفته تا کمک های میلیونی وغیره ....

 

که امیدوارم جوانان ایلمان سالم وسلامت زندگانی بگذرانندوهرجا که اهالی سیله می باشند نیز خدایا بسلامت دار.

 

 هرگاه خشکسالی می شد یا بارندگی نمی شددور هم جمع می شدند واز هر خانه ای کاسه ای آرد گندم جمع آوری می کردند وخمیری درست می کردند ونانی بزرگ درست می کردندوسنگریزه ای در آن قرار میدادند ووقتی نان پخته می شد شروع به تقسیم می کردندوهرگاه سنگریزه درنان سهمی شخصی بود اوراکتک مفصلی میزدند تا اینکه کسانی بیایند وبه آسمان نگاه کنند واز خداوند بخواهند که این شخص ضامن شده که تاچند روز آینده باران ببارد.وخدا نیز به این اعتقادات وایمان پاک افراد توجه داشته وباران همان رحمت الهی نازل می گردیید وبه اصطلاح این هم از داستان گرده بارونی

 

هرگاه کسی از اهالی ایل بیمار می شدبنا براعتقادی که داشتندهفت دختر مجرد همراه با یکی از پیران روستا بر بلندای می رفتند ودادبه امامزاده بابااحمد می اوردند وخدای متعال نیز بنا برعقاید پاک این افراداکثر بیماران شفا پیدا می کردند.

 

مهر کردن خرمنهای گندم

 

مردان وزنان روستا اعتقاد داشتند که هرگاه خرمن گندم خود را می خواستند شبانه رها کنند وبه خانه بیاینددور تادور خرمن راخطی می کشیدند ونام پیامبر(ص) یا یکی ازامامان بزرگوار را می نوشتند ودیگر کسی به خرمن تعرض نمی کرد.

 

یااینکه نوبت آب که می شد وآب را تقسیم می کردند برروی نهر آب چند تکه سنگ برروی هم سوار می کردندوبنام یکی از چهارده معصوم قسم می دادند.

 

یا هرگاه می خواستند کسی راسوگند دهند.قرآن را می آوردند وشخص گناهکار ومورد اتهام باید قرآن را می بوسید وچند تکه سنگی که روی هم گذاشته بودند خراب می کرد وبربالای چند تکه نان پا می گذاشت ومی رفت.

 

یا در ماه محرم مراسم را هر سال خانه یکی از اهالی روستا برگذار می کردند وبه آنجا تکیه می گفتند

 

مات اشکنون

 

در زمان فصل درو جو وگندم چون با داس گندمها را می چیدندهرگاه کسی نوبت آخر می شد وبه اصطلاح مات گندم بر گردنش بود باید گوسفندی می کشت ونذر می کرد چرا که بر اعتقاد مردم آن سال برایش شوم بود واحتمال بوجود آمدن مشکل برایش وجود داشت.(عقاید خودشان)

 

باتوجه به تمام این حکایات برکت در آن زمان خیلی بیشتر بود چون بسیار معتقد بودند.

 

یاد بادآن روزگاران یاد باد

 

 روایتی از سوگند دورغ خوردن

 

  مردمان سیله از نظر اعتقادی نسبت به قسم خوردن وسوگند یاد کردن خیلی حساس بودن روایت است که در ایل سیله منصور نامی بود که دامادعلی یواس سیله بود وبا خواهرعلی یواس که نامش خیاطه بود ازدواج کرده بود .خیاطه زنی شجاع وقوی هیکل بود که پس از مرگ شوهر ازدواج نکرد و لباس مرد برتن می نمود وهمراه مردان واقوام خود کار می کرد.این اقای منصور در ان محلی که ایل سیله بود ازجایی می گذشت عده ای را دید که دور هم جمع شدند .به طرف آنها رفت دید هفت سنگ چیده اند به فاصله هر کدام یک متر ودر روی سنگها سنگهای چیده اندبه زبان لری(کل کل آقا) وروی هر سنگ شش عدد نان (یک دسته) ودر پایان قرآنی " سوال کرد اینها برای چیست .گفتند ان شخص را  می خواهیم قسم دهیم. زیر بار قسم نمی رود. منصور گفت چگونه قسم بخورد.گفتند از روی سنگها رد شود (کل کل آقا) را خراب کند ودر اخر قران را برداشته ببوسد وبگوید من فلان کار را انجام نداده ام وبرود دنبال کارش :سر زیر بار نمی آورد.می گوید قسم نمی خورم.ناگاه منصور گفت کار ندارد من بجای او سوگند می خورم واین کار را کرد بعد از سوگند چند قدمی دور نشد که از زانو درد به زمین افتاد وپس از چند روزی دار فانی را وداع گفت .بله عزیزان این است اعتقاد قوی واین است اخلاص خدا کند که معتقد به دین ومکتب مان باشیم.وبعد از مرگ منصور همانطور که عرض کردم خیاطه بیوه در لباس مردان ماندتا  به دیار باقی شتافت.

 

ابا واجداد

پدر بزرگ فامیل برزوئی وخورشیدی علی بود که سه فرزند داشت بنام های حسن وعلی وحسین

علی وحسین پدر بزرگ فامیل برزوئی وحسن پدر بزرگ فامیل خورشیدی می باشد.

 

علی پدرایاس پدر برزو وفرامرزوفریدون می باشد

 

برزوپدرقیاس وایاس دوم .... ایاس پدرباقرپدر جابر پدرصابرپدرعادل پدرصابر دوم پدرباور پدر بارونی وحاصل ومحمد حسین

 

بارونی پدر ملا برزو وملا علی مراد

 

باقرپدر ایاس وعلی یواس وجابر ودختری  بنام خیاطه که خیاطه تنها دختری بود که پس از مرگ شوهرش بنام منصور ازدواج نکرد و لیاس مرد بر تن می کرد وکارهای مردانه انجام می داد.

 

جابر پدر رضا پدر علی میرزا شاعر

 

خانواده علی یواس

 

علی یواس پدرخیرالله و کربلائی الیاس وشکرالله وبیت الله واسدالله ودخترانی بنام های زهرا وآمنه می باشد.

 

ایاس پدر باقر پدردختری بنام شاه صنم می باشد

 

 خیرالله پدراسدالله ونوش آفرین می باشد

 

شکرالله وبیت الله واسدالله فرزندان علی یواس جوانمرگ شدند.

 

کربلائی الیاس پدر بی بی ناز وگلی وگل بناز می باشد.

 

زهرا مادر شاه صنم وشاه رضا ومحمد رضا وماه صنم

 

آمنه مادر ملک حسین وعلی حسین وبک زاده و سکینه

 

اولاد فرامرز

 

فرامرز پدر عبدالغفار وعلی بک می باشد.

 

علی بک پدر آه سرخاب ومحمد رفیع می باشد.

 

محمد رفیع پدر  ملاعلی بک(کدخدا ده) وعباسقلی و دخترانی بنامهای نوریجان وصاحب جان وخیری وطوطی می باشند.

 

عبدالغفار پدر مهدی خان وحاجی خان وولی خان وعلی خان می باشند.

 

از اولاد عبدالغفار فقط  نوادگان مهدی خان بنامهای منیژه وکاکاجان که منیژه مادر محمد جان ومحمد خان واحمد خان وکاکاجان ودختران فرنگ ومروارید در بختیاری هستند ویا بودند.بقیه اولاد در استانهای دیگرند.

 

اولاد فریدون

 

فریدون پدر مولا پدرگلمحمدپدرخان احمد پدر جانمحمدپدر نبی الله ورفیع

 

اولاد حسین

 

حسین پدر فتحعلی وبیژن می باشد.

 

فتحعلی پدر هال امیر ولطفی وبی بی گل می باشد.

 

هال امیر پدر سیف الله و دختری بنام بگم جان می باشد.

 

سیف الله پدر شاه زاده وصدری می باشد.

 

لطفی پدر حسین وقوجه می باشد

 

بی بی گل مادرحاج کرمعلی ومحمد علی وقاسمعلی وشرف وبگم می باشد.(حاج کرمعلی کدخدا ده)

 

 بیژن پدر آقاخون(میرشکار) وخانه میروسیما می باشد.

 

آقاخون پدر گرجی وحسینعلی وحسنعلی وبهزاد می باشد.

 

بهزاد پدر مصطفی و دخترانی بنام شیرین وزرنگار می باشد .

 

مصطفی پدر بهزاد پدر غلام بابادی می باشد.

 

شیرین مادر قنبر ومعطل می باشد.

 

زرنگار مادر عجب ناز وصلب ناز می باشد.

 

خانه میر مادرحسین وباقر والله کرم وخداکرم وفاطمه وگل پری می باشد.

 

 ادامه دارد وخواهان کمک ازعزیزان وآشنایان دارای اطلاعات هستم.

بر و بچ بازدید : 153 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)

سیله راکی از دو فامیل مهم با نام های خورشیدی و برزویی برقرار می باشید .

به گفته قدیمی ها برزویی ها اسیر خان فلارد بودن که به یاری و کمک خورشیدی ها فرار کردن و خود خورشیدی ها بهشون جا و مکان دادن .

البته الان دیه خورشیدی و برزویی ها همه با هم فامیل شدن به خاطر دادن زن و گرفتن .

مردم سیله معروف به راکی مردمون بسیار با حال و در عین حال شاد هستن که هر روز عده ای از انها که بیشترشون معلمن که اگه معلمی نبی

چپونم نبیدن سر فلکه انجیر وایمیستن به برسی مساعل ده که در صورت لزوم بعضی از مسائل تبدیل به شعر ایکنن .

انشاالله اگر عمری باقی بی بیشتر براتون ایگوم سیله راکی پر از اخبار گوناگونه

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 85
  • بازدید کلی : 9,071